صرف نظر از توانایی هوش مصنوعی در انجام کارهای مختلف نسبت به ما، تقابلهای دیگری نظیر مسابقات ورزشی مختلف، توانسته است تفاوت ما با ماشینها را به تصویر بکشد. به عنوان مثال مسابقهگری کاسپاروف، دومین شطرنج باز بزرگ جهان، در مقابل هوش مصنوعی Deep Blue، توانست یک دید کلی نسبت به رویارویی مغز انسان با کدهای برنامهنویسی ماشینی به ما نشان دهد.
سه قانون رباتیک آیزاک آسیموف، اساس این روایت انسان در مقابل ماشین را ایجاد کرده است. طبق این قوانین، رابطهی انسان با هوش مصنوعی در چارچوب یک رابطه ارباب – بردهای پیش میرود و طبق این چارچوب، یکی از ما باید مالک دیگری باشد. این موضوع بسیاری از مردم را نسبت به پیشرفتهای شگفتیساز این روزهای عرصه هوش مصنوعی نگران کرده است. عدهای از از این مردم تصور میکنند که ممکن است در اینده، ماشینها علاوهبر تصاحب مشاغل ما و وظایفی که در جامعه داریم، پس از مدتی به سطحی از درک برسند که از انجام این وظایف سرپیچی کنند و با فناوریای که برای آنها تشکیل دادهایم جان و مال ما را تهدید کنند. از طرفی دیگر عدهای بابت این پیشرفتها هیجانزده و خوشحالند، این دسته از افراد با گمان اینکه تا هرجایی که بتوانیم میشود ماشینها را وادار به انجام خواستههایمان کنیم، از توسعه و گسترش این فناوری استقبال میکنند. اما باید همینجا اعلام کرد که هم ترس افراد دسته اول نادرست است، هم سطح انتظارات دسته دوم بسیار بالاست.
همکاری، کلید این رابطه است
یکی از تفکرات اشتباه این روزهای جامعه این است که، برای کسب بهترین بهرهوری از یک چیز باید حتما آن را کاملا زیر سلطه خود قرار دهیم. برای به دست آوردن بهترین نتایج از رابطه انسان و هوش مصنوعی، باید به طور کامل این تفکر را کنار بگذاریم. هوش مصنوعی و ماشینها به خودیخود نمیتوانند تولید شده و توسعه یابند، باید در راستای یک همکاری متقابل، برای رسیدن به خواستههای انسانیمان و فراتز از آنها قدم برداریم. از طرفی این تفکر که ماشینها صرفا برای اطاعت از ما و انجام خواستههای انسانی مردم جامعه ساخته میشوند، توانایی آنها را محدود کرده و فرصت پیشرفت و کارهای جدید رویایی و دست نیافتنی که ذهن انسانی در انجام آن عاجز است را از هوش مصنوعیها میگیرد. همچنین این طرز فکر، هوش مصنوعی را مغز اصلی فعالیتهایی که برای آن برنامهریزی شدهاست نشان میدهد و به طور کامل نقش انسان و متخصصین را در این همکاریها نادیده میگیرد.
مقالهای در مجله Wired درباره ChatGPT OpenAI منتشر شد که این فرهنگ و طرز تفکر را به خوبی خلاصه میکند: «مدل سازان و مبشران فناوری به طور یکسان خروجی چشمگیر و به ظاهر بیعیب و نقص را، به یک مدل اسطورهای خودمختار و یک شگفتی تکنولوژیکی فرضی نسبت میدهند. در این صورت تصمیمگیریها و تخصص انسانی موجود در توسعه این مدلها به طور کامل انکار شده، و شاهکارای یک مدل مستقل، صرفا در انتخابهای طراحی و پیاده سازی مهندسان آن خلاصه میشود.»
قرار دادن هوش مصنوعی درون یک چارچوب به عنوان یک مدل مستقل و بدون نیاز به مشارکت انسانی، به ویژه در حوزههای مهم، آن را در معرض شکست قرار میدهد. از مثالهای بارز این اتفاق میتوان به هوش مصنوعی پر سر و صدای شرکت OpenAI اشاره کرد، چت بات ChatGPT شاید بتواند سوالهای ما را با سرعت شگفتانگیزی پاسخ دهد، اما همین سرعت زیاد باعث به وجود آمدن پاسخهای اشتباه بسیاری شده است که کاربران زیادی اخیرا به آن اشاره کردهاند. این قضیه به ما نشان میدهد که اگر همه چیز را به هوش مصنوعی بسپاریم و دخالت انسانی در آن را نادیده بگیریم، چه اتفاقی خواهد افتاد.
به طور کلی برای به دست آوردن بهترین نتیجه از تواناییهای هوش مصنوعی، باید با آن به عنوان یک هم تیمی رفتار کنیم، نه یک ابزار. این بدان معنی است که باید بتوانیم تواناییهای انسانی خود را با قابلیتهای ماشینی ادغام کنیم. مقالهی Science Direct این موضوع را به شکل کاملی توضیح میدهد: «تعامل انسان و هوش مصنوعی به چیزی بیش از الگوریتمهای هوشمند نیاز دارد. در مقیاسهای بزرگتر که وظایف ماشینها، در راستای اهداف بالقوه در حال تغییر توسعه مییابند و در شرایط مختلف محیطی که ممکن است همواره چالشهای جدیدی سر راه آنها سبز شود، رسیدن به موفقیتهای کامل و کسب بهترین نتایج، نیازمند هماهنگی واقعی فعالیتهای پیچیده مانند ارتباطات، اقدام مشترک و اجرای آگاهانه انسانی است.
باید از تکامل هوش مصنوعی استقبال کنیم و با آن همگام شویم
اساسا، آینده هوش مصنوعی هرگز نمیتواند به تنهایی مربوط به یادگیری ماشین باشد. تصور این که به دورهای خواهیم رسید که تنها فعالیت روزانه ما خوردن قهوه و تماشای تلویزیون است، درحالی که روباتها زندگی ما را برایمان اداره میکنند غلط است. حتی اگر چنین زمانی فرا برسد، به این معنی است که ما در ساخت و توسعه واقعیتها و امکانات جدیدی که میتواند حاصل رابطه خلاقانه انسان و هوش مصنوعی باشد، شکست خوردهایم. این امکانات جدیدی که میتوانند نتیجه این همکاری زیبا باشند، به همان اندازه که برای ماشینها اخلاقی هستند، برای ما نیز سازنده میباشند.
برای مثال، ما باید درک کنیم که با ادامه تکامل هوش مصنوعی، حقوق و مسئولیتهای انسانی، در مقابل روابط ما و ماشینها باید تکامل یافته و به روز شود. این وظابف شامل فعال کردن ماشینها، نگهداری از آنها، بررسی فعالیتها و مشکلات احتمالی آنها و همچنین مسئولیتپذیری در قبال اشتباهاتی که ممکن است از آنها رخ دهد میشود. تفکر و عمل در این زمینهها و مشخص کردن حقوق هوش مصنوعی به عنوان یک همکار برای ما، میتواند یک رابطه عمیق و سازنده بین انسان و ماشین تشکیل دهد که نتیجهی آن میتواند، پیشرفت در حوزههای مختلف و افزایش کیفیت زندگی در جامعه شود.